دستم دیگر خیر وبرکت ندارد !!
احساس توی دلم محبوسیده!
نه شعر تری می انگیزد و نه احساس به تحریر می آید!
منقبض منقبض منقبضیده !!
در این بلاد غریب که باران به خواهشیدن نماز می نازلد پاییز از راه آمده پاییز خشک فصل نوبرانه آموکسی سیلین و پنی سیلین و فصل احتضار برگهایی که صدای سرفیدن هایشان تن تب دار پیاده ریشیده می شود...
مدت زمان مدیدیست که مارا به میهمانی نطلبیده اند !دل برای گوهر جان تنگیده و چنین بنظر می رسد که در این سال سی فرصت دیدارمیسر نشویده شود.
به جامعه خواندن دل بی دل خوش کرده ایم!!






برچسب ها : شطح، پاییز، سرماخوردگی، پیاده رو، زیارت، گوهر شاد  ,