انقلاب چشم های ازلی
چند روز دیگر می شود یک ماه که این آب و خاک را به هیجان آورده ای . هرکسی و از هرجریانی به انقلاب چشمان تو تمسک می کند.....
همه باخبر شده اند که در این قبیله کسی بوده که در حوالی غروب فضیلت ها خورشید سرش به دامنه تنش می ارزید.......
شاید هیچوقت حقیقت نگاه آخر تو در آن تصویر عجیب برای ما روشن نشود ...شاید کسانی که به دنبال علت شهره شدن تو می گردند به هیچ دلیل منطقی ای دست پیدا نکنند....اما همه حس می کنند این تصویر برایشان آشناست....
انگار جائی آن را دیده اند ....
درگذشته ای فراموش شده....
خیلی قبل تر از اینکه روح الامین باطن آن تلاطم حیرت انگیز را به تصویر بکشد...
چشم هایت را که خسته اند ،غبار روی چهره ات ...جُون را که خادم مهدی(عج) بوده....همه این صحنه را قبلا جائی دیده اند...
بخاطر همین هم چشم های تو موجب وحدت شده و صدای همه درآمده که .....چشم هایش......آه چشم هایش.....همه یادشان به خاطره ای قدیمی افتاده....وقتی در عهد ازلی الست بربکم هرکدام از ما سرگرم بازی رنگ ها بودیم قالوا بلای تو مارا به خودمان آورد....
و این همان خاطره ای بود که همه بخاطر آوردند...
آدم های این نقطه از خاک مدت ها بود تشنه دیدن حجت اللهی بودند...همه فطرت ها چه سفید و چه سیاه و چه خاکستری تو را بخاطر آوردند....روزی که می رفتی شاید جز خانواده و عده ای از دوستانت کسی خبر نداشت که تو به کجا می روی... ولی امروز رگ ها و شریان های تشنه حیات این آب و خاک در انتظار تو اند...ای خون همیشه جاری ....امروز همه می دانند تو از کجا برگشته ای....
ماجرای چشم های ازلی تو که به ابدیت پیوست با دستان خدا جریان ساز شد و علت تامه آن بر همه پوشیده خواهد ماند اما سبک اندیشیدن و زیستن تو قطعا علل زمینه ساز چنین انقلابی بود.....
.....و سخن آخرم......همسرت......هیچ چیز اتفاقی نیست...نام حجت الله به نام زینب گره خورده ..... بعد تو او همسفر زینب است.....
ای سر برنیزه رفته ...ای نفس آرام ...ای خاطره حسرت انگیز عهد ازلی به ابدیت پیوستن مبارکت.....
طیبه فرید
برچسب ها : شهید-محسن-حججی-بی سر ,