سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره
منوی اصلی
آرشیو مطالب
صفحات اختصاصی
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
ابر برچسب ها
آمار و اطلاعات

بازدید امروز : 25
بازدید دیروز : 10
کل بازدید : 227020
تعداد کل یاد داشت ها : 63
آخرین بازدید : 103/9/6    ساعت : 2:36 ص
با تشکر فراوان از پایگاه جامع عاشورا Ashoora.ir

.

 

اشهد ان فاطمه الزهرا (س) عصمت الله الکبری و حجه علی حجج

 

 

آی قصه  قصه قصه....

قصه ننه مدبر و عدالت کوچولو برای تمام نوزادان و خرد سالان دهه شصت

 

دولتی که پیش از آغاز فعالیت های دیپلماتیک خود در حالی که تمام شرق وغرب عالم نظاره گرش بودند اول با زاغه نشین ها و ندار ها و فقیر بیچاره ها یاد داشت همکاری و تفاهم   امضا کرد!دولتی که قبل از هر وعده ای

 این شعار روداد:

 اللهم عجل لولیک الفرج.......

 

شاید یکروزی ننه ها  برای بچه های کوچکشان قصه هزار ویکشب میگفتند تا بچه خوابش ببرد. اما نه این دولت از اون ننه هابود نه مردم اون بچه ها و نه این قصه اون هزار ویکشبها.

این ننه مدبر برای بچه اش قصه را اینطوری شروع میکنه:

اللهم عجل لولیک الفرج

یکی بود یکی نبود خدا بود هیچکی نبود....یه روز بهاری عدالت کوچولوهمراه با یازده تا برادرش برای چرای گوسفنداشون به دامنه کوه رفته بودند.برادرای عدالت کوچولو که میدونستن پدرشون عدالتو از همه بیشتر دوست داره اونو توی یه چاه عمیق انداختن ولباسشو با خون گوسفندا قرمز کردن و به ده بر گشتن....

پدر و مادر عدالت که فکر کرده بودن عدالت واقعا مرده شب وروز گریه میکردن.

بزرگ ده به مردم گفت عدالت نمرده !

اما هیچکس حتی پدر ومادر عدالت کوچولو باور نکردند ؟!!

بچه از ننه مدبر پرسید:ننه آخرش چی شد؟عدالت پیدا شد؟

ننه مدبر جواب داد: حالا صبر کن..

.یه روز که یه کاروان از کنار چاه میگذشت صدای ناله عدالتو شنیدن .اونو از چاه بیرون کشیدن و به یه شهر دور بردن ودر بازار بزرگ اون شهر به یه مرد تپل فروختن...

روزها میگذشت و عدالت برای خونواده اون مرد تپل کار میکرد تا اینکه اونقدر بزرگ شد که تونست به شهرش برگرده.

عدالت از کوه ها وجنگل ها و دریاها گذشت تا به دهشون رسید...

مردم باور نمیکردن که عدالت زنده باشه .پدر عدالت که دیگه خیلی پیر شده بود و چشماشو به خاطر گریه های زیاد از دست داده بود دستای عدالت رو به چشماش کشید و دوباره بینائیشو بدست اورد.

او هم خیلی طول کشید تا باور کند عدالت زنده است..

آخر کار همه مردم و پدر ومادر عدالت پشیمون شدن از اینکه چرا به حرف بزرگ شهر گوش نکردن ؟!

قصه ننه مدبر به سر رسید .عدالت هم به خونش.اما بچه هنوز بیدار بود و حالا حالا ها قصد نداشت بخوابه.........(!)

به امید برپائی عدالت فراگیر مبتنی بر کرامت همه بشریت بدست حضرت ولی عصرارواحنا فدا.

اللهم اهدنا صراط المستقیم






برچسب ها : سیاست  ,
      

علی ان حزب الله هم الغالبون

فریاد بنیادگرائی سردارخیبر از حنجره رئیس جمهور بسیجی به گوش اساطیر بین الملل رسید

یکی گفت : این جور نامه ها یاسین به گوش خر خوندنه ! البته اگر منظورش از خر بوش باشه خدائیش راست میگه .
اما خیلی روشنتر از این حرفاست !
معلومه که این نامه برای همه دنیاست به جز بوش ....
اصلا کی میتونه تصور بکنه یک پیرمرد روحانی یکروز از مردم کوچه و بازار آدم هائی رو به وجود بیاره که بتونن یک شبه اوضاع دنیا رو متحول کنن .
آدم هائی که در عین گمنامی شهره زمین وآسمونند.
کسی دقیقا نمیدونه قراره چه اتفاقی بیفته اما من توی انباری دفتر خاطرات جنگم اونجا که از آینده خبر میدن یه تیتر پیدا کردم:
جبهه بنیاد گرائی در تمام عالم زیر پرچم محمد رسول الله تشکیل شده است.
البته این خبری بود که حاج احمد متوسلیان سالها پیش از تحقق بنیاد گرائی در بوسنی داده بودکه امروز مضمون همین کلامو از زبون رئیس جمهورمون میشنویم.
پیام دکتر نه مشابه نامه های سلیمان به بلقیس بود نه شبیه انذار موسی فرعون را.
نامه محتوی دستنوشته یکی از شاگردان مکتب خمینی بود.
مخاطب پیام او همه ساکنان این سیاره دور افتاده بودند .
اگر قبلا گوش تیز میکردیم که منظورم از قبلا هفت هشت سال پیشه شاید کمی هم قبلتر اونوقت صدای حاج ابراهیم همت را می شنیدیم که می بایست بعضی از حضرات اونو فریاد میزدند که نزدند .راستی نایب شهدا شدن مرد می خواهد ! فریاد زدن عرضه می خواهد! جای علی نشستن شعور میخواهد...که البته تاریخ نشون میده خیلی ها اینها رو نداشتن.
کاش مردم میدونستن سالها پیش قابلیت کسب این تعالی ها را داشتند. کاش می شد مثل حاج ابراهیم خیانت ها را رو کرد...
کاش میشد به همه بگوئیم ما سه تا هشت سال درگیر جنگ بودیم .
اولین هشت سال سعی کردیم هر چه از انقلاب به دست آورده ایم حفظ کنیم و کردیم اما هشت سال بعد به نام توسعه مرکب تاختیم و پیش رفتیم و هشت سال آخر هشت سال نتیجه گیری هر چه بدست آورده بودیم از دست دادیم.واین دو هشت سال چه نبرد غیر منصفانه ای بود .
اما اینبار خود خدا برای نجاتمان آمده...
خدا دلش به حال زاغه نشین ها سوخته . دلش به حال رفح وغزه و طولکرم سوخته .
خدا از همان اول هم نمی خواست حرمت سرزمین پر ازخاطره علما "نجف" با قدوم نجس العین سپاه بوش شکسته شود .
خدا دلش برای دختر کان در معرض تهاجم بصره سوخته .
خدا میداند که اگر امور ما با این کرسی نشینان بی آبروی بدهکار عالم و آدم باشد پرچم اسلام بی علمدار نقش زمین میشود چه برسد به اینکه بخواهیم مرزهای اسلام را فرا ملیتی و فرا قومیتی بکنیم .اسلام باید توسط دولت ایران جهانی بشود.اینرا خسرو پرویزاز نامه پیامبر نفهمیده بود.
اما حضرت روح الله فهمید . شهدا فهمیدند . مافهمیدیم.
اما این هشت سال !
ما در این جنگ هشت ساله قرار است انقلابمان را جهانی بکنیم قرار است ملت های شرق و غرب را از خواب گران سر سپردن به دولت مردان خائن و انسان کش بیدار کنیم.
ما در این هشت سال هم باید آنچه از دستمان رفته پس بگیریم و هم تمام آنچه حقمان بوده .
ما قرار است حق همه ملت های دنیا را بدهیم.
نامه دکتر بیدار باشی بود برای مردم دنیا .
رئیس جمهور بسیجی دست اسرائیل و هم قطارانش را برای دنیا رو کرد.
این هم اندر برکات تحصیل در مکتب امام (ره)..........

کل من علیها فان ویبقی وجه ربک ذولجلال والاکرام.
فدائی اسلام مهدیا آئینه داران

آرشیو وبلاگ http://www.fadaeyan.parsiblog.com/weblog.aspx






برچسب ها : شهادت  , سیاست  ,