سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره
منوی اصلی
آرشیو مطالب
صفحات اختصاصی
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
ابر برچسب ها
آمار و اطلاعات

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 8
کل بازدید : 227157
تعداد کل یاد داشت ها : 63
آخرین بازدید : 103/9/10    ساعت : 1:59 ع
با تشکر فراوان از پایگاه جامع عاشورا Ashoora.ir

نوشته ایست از زبان یک شهید به تمام مردم شهر ...

بسم الله الرحمن الرحیم

دوستان سلام !

اگر شیمیائی های زمان ریه هایتان را مخدوش نساخته ،اگر آلودگی صوتی تریبونهای این کوی و آن گذر شنوایی تان را کاهش نداده خوب به حرفهایم گوش کنید :

تا امروز دو ده از امضاء قطعنامه میگذرد ...

از آن روزهایی که من و همرزمانم به شوق بالا رفتن پرچم اسلام ، پشت خاکریزهای شلمچه و زیر شنی های تانک بعثی ها جان دادیم ...

اما غم شیعه با رفتن ما چند صباحی بیشتر التیام نیافت چرال که شما گرفتار جنگ فرهنگی شدید ... و ما ناظر بودیم بر تمام آنچه کردید .

شاید جنگ خاتمه یافته باشد ، اما مبارزه هرگز پایان نخواهد یافت

و شما نیز از پای ننشستید و در گوشه و کنار نمایشگاه برپا گردید و تمام نیرویتان را در جهت شناخت فرهنگ شهادت طلبی بستید .

مردم شهر !! من نگویم برای ما چه کردید ، برای خودتان چه کردید ! برای اسلامتان چه کردید ؟! ما نرفتیم که برای نسل های بعد حکم اساطیر پیاده کنیم ، ما مردمی بودیم از جنس خودتان در کنار خودتان ...

که امروزچه شد  جوانهایتان بازماندگان ما را خشونت طلب می می خوانند !! مگر امام نبود که میگفت : « بسیجی تندیس خروشان عاطفه ها ست » 

چه شد که حرف امامتان را فراموش کردید ! چه شد که درد اسلام را فراموش کردید ؟!

خواهران و برادران من ! غیر از این است که دچار غفلت شده اید !!

حکایت غربت بچه های جنگ همین است .

آنها که زنده ماندند نشانه هایی بودند که شما آنها را ندیدید ...

روز و شب در حسرت شهادت در قنوت هایتان گفتید

« اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک »

در حالیکه کارهای اسلام روی زمین مانده بود ...

ما اگر شهادت طلب بودیم کارمان را ناتمام نگذاشتیم .

و شما هنوز کاری نکرده چطور بار سفر بسته اید ؟!

مردم شهر ما به کجا می روید ؟!

صدایم برایتان مفهوم است ؟!

از بهشت برایتان می نویسم !

«پندارشما این است که شهدا رفته اند و شما مانده اید !حقیقت این است که زمان شما را با خود برده است و شهدا مانده اند »

مردم شهر ! لحظه هایتان چه سخت میگذرد ! چقدر فاصله ها عمیق شده است . چقدر هوای دلتان سرد و ابریست .

چرا اسلام را در کوچه پس کوچه های قدیمی شهر محصور کرده اید ...

چر ا اسلام را از بزرگراه چمران دریغ کرده اید ! چرا گرفتار « توطئه توهم  » شده اید ...

چه شد که در گیریهای اصنافی شما قشرهای تحصیل کرده به خیابانها کشیده شد !

آنقدر دچار غفلت شدیدیکه شیشه بانکها را شکستند و خیابان ها را به آتش کشیدید !و حرمت دانشگاه را شکستید .

چقدر از آن ملت سال 57 فاصله گرفته اید ...

مردم شهر ای کاش یکروز دوباره ما برگردیم ، ای کاش خدای ما برایمان مقدر کند که دوباره برگردیم ...

ما که برای حفظ اسلام از دوباره خون دادن ابایی نداریم !

ما که آن روزها با تمام فقرمان صبر کردیم و به جان هم نیفتادیم و گلایه نیز نکردیم مرئدم شهر به کجا می روید .

با تمام این اوصاف ما برایتان دعا می کنیم ، دعا می کنیم گرفتار فتنه های آخر الزمان نشوید دعا می کنیم در کش مکشهای پوچ مدفون نشوید .

دعا می کنیم نیروی فکرتان به کار بیفتد و برای تبلیغ راه های نوینی پیدا کنید ...

دعا می کنیم خاکریزهای جبهه فرهنگیتان تبدیل به بازار نشود .

شما را به حرمت تقدس شبهای دوکوهه به صوت خوش گامهای حاج همت به نفسهای آخر شیمیایی های مظلوم قسم ولایت را تنها نگذارید اینقدر غافل ننشینید که دشمنان اسلام لحظه ای غفلت نمی کنند برای آمدن صاحبتان دعا کنید و برای حکومتش آماده باشید به دنبال زمینه سازی باشید واگرنه او نخواهد آمد و اگر او نیاید مردم مظلوم فلسطین و عراق برای همیشه از حرکت محروم خواهند ماند و شما در قبال آنها مسئولید چرا که شما در دوران آرامش به سر می برد ...

مردم شهر ! بیاد داشته باشید ما بخشیدیم تمامت خود را تا روزی پرچم شیعه در آسمان عالم برافراشته شود .

بعد از ما شما در برابر اسلانم مسئولید

« به امید دیدار در روز رجعت »

فرستنده : بهشت برادر شهیدتان

خدا نگهدار

 

 

نویسنده :ط .ف « مهدیا آئینه دارن »






برچسب ها : شهادت  , دفاع مقدس  ,
      

آغازی بر یک پایان (قسمت اول )

تردید دارم که در سیاره زمین هنوز هم جوامعی وجود داشته باشند که تسلیم اقتضائات تمدن اروپایی که جهان امروز را یکسره در تسخیر دارد نشده باشند. نهادهای اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی دنیای متمدن تا آنجا انسان جدید را محاصره کرده اند که اصلآ تصور دیگری از «حیات بشری» جز اینکه هست ندارد. بچه ها در میان خانواده هایی به دنیا می آیند که عادات و فرهنگ ملازم با همین صورت خاص از از زندگی بشری را به ناچار پذیرفته اند. تلویزیون ها در واقع امر با یک آنتن مشترک در سراسر جهان به یک فرستنده مرکزی متصلند که یک پیام مشترک جهانی را به جذاب ترین صورت ها ارائه می دهد.

کودکان پای تلویزیون ها رشد می کنند و به مهد کودک ها ،کودکستان ها و مدارس و دانشگاه هایی می روند که باز هم از آموزش پرورش و تعلیم و تعلم هیچ تصور دیگری جز این که هست ندارند. این آموزشگاه ها، از مهد کودک تا دانشگاه ،متعهدند که شهروندان خوب و مطیع و کاملاً استانداردی برای دهکده جهانی تربیت کنند _ و چنین می کنند. بالاخره ضرورت معاش جوانان را _ تحصیل کرده و یا تحصیل ناکرده_ به صورتی جابرانه و مکانیکی به درون نهاد هایی اجتماعی می راند که بر سراسر سطح کره زمین گسترده اند و با یک مکانیسم واحد و در خدمت غایاتی مشترک اداره می شوند . تمدن نهادی شده غرب که موفق شده است فرهنگ خویش را به صورت اشیایی هدفمند و نظامی تکنولوژیک که روز به روز به آخرین مراحل اتوماسیون _خودکاری _ و دقت ریاضی وار نزدیک می شود در آورد و از طریق متدولوژی و ابزار پیچیده اتوماتیک جهان را تسخیر کند، مطلقاً اجازه نمی دهد که هیچ یک از افراد بشر صورت دیگری از حیات را جز این که اکنون هست تجربه کنند. و بنابراین ، وضع انسان در برابر حیات یک وضع «جبری» است. او حق انتخاب ندارد و بنابراین ، اصلا آزاد نیست. ازادی در اختیار انتخاب است ، در اراده آزاد ، و حال که که بشر نمی تواند هر طور که خود می خواهد زندگی کند و از این بدتر ، حتی کم ترین امکان شناخت صورت های دیگری از زندگی انسانی را از دست داده است، چگونه باید از آزادی و اختیار سخن گفت؟

چرا هیچ یک از انقلاب های پا گرفته در این سوی کره زمین امکان نیافته اند که پس از پیروزی، به فرهنگ مستقل خویش و نهادهای اجتماعی متناسب با آن روی بیاورند و به نا گزیر ، در یک مقابله فرسایشی ، رفته رفته معیارها و مقیاس های تمدن غربی را پذیرفته اند ؟ چرا چنین است؟تمدن امروز کلیت و شمولیتی دارد که آن را تجزیه ناپذیر می سازد. همه این انقلاب ها _ حتی انقلابی همچون الجزایر که در نسبت با دین بر پاشده است _ بعد از پیروزی به این توهم دچار آمده اند که می توانند فرهنگ مستقل خویش را با تکنو لوژی غربی و برنامه های جذاب غرب برای توسعه اقتصادی جمع آورند، حال آنکه این امر عملآ ناممکن است.

هر چه به پایان قرن بیستم نزدیک تر می شویم بیش تر و بیش تر می توان صورت های متناقض نهفته در باطن تمدن تکنولوژیک را آشکارا دید. تمدن امروز ذاتاً گرفتار تناقض است و از زمره جدی ترین این تناقض ها آن است که بشر متمدن در عین انکه در جهان «محاکمه» کافکا می زید و از هیچ حق انتخابی برخوردار نیست. جامعه محیط بر خویش را باز و آزاد می انگارد. کافکا راست می گوید : لازمه عمل مسئولانه آزادی است، و در جهان کنونی انسان با زنجیر به دنیا می آید ، زنجیر هایی نادیدنی که او را خواه ناخواه و بی آنکه بداند، به سوی غایاتی که ملازم با تمدن کنونی است می کشانند. این تناقض هنگامی خود را به صورت تمام نشان می دهد که بدانیم همین بشری که جامعه محیط بر خود را «باز» می داند و به تقدیس آزادی روی می آورد ، در هیچ یک از ادوار حیات خویش بر کره زمین تا این اندازه که امروز هست اسیر و برده نبوده است ؛ نه فقط برده نفس اماره خویش ، بلکه زندانی تمدنی که افراد بشر را از گهواره تا گور به بند کشیده است. جهان امروز جهانی است که آلدوس هاکسلی در «دنیای متهور نو» تصویر کرده است .آنچه موجب شده که بشرنتواند بر این واقعیت آگاه شود و اسارت خفت بار و ذلیلانه و بسیار وحشت اور خویش را نسبت به جهان بیرون دریابد، همین نظام صنعتی جابرانه و بی رحمی است که با دقتی تقریبآ مطلق و شیوه هایی انتزاعی سیطره خویش را بر حیات انسان گسترانده است. تکنولوژی موجودیتی کاملاً فرهنگی دارد و هرچه به سوی خود کاری _اتوماسیون _ بیش تر حرکت کند، بیشتر و بیشتر به صورت ابزار خارج می شوند،و جز به استخدام فرهنگ غرب در نمی آید.

 






برچسب ها : دفاع مقدس  ,
      
<   <<   31   32      >