یا امین کل وحید
بیاد حضرت روح الله
از تو فقط روز های نبودنت را بیاد دارم .چهلمت بود که تازه دست چپ وراستم را از هم تشخیص میدادم.حسینیه جماران تیرماه 1368.میان جمعیت له میشدم.روی دوش پدربه جای خودت صندلی ات رامیدیدم با شاخه های گل. هنوز رفتن را نمیدانستم یعنی چه! یادم می افتاد به شب ها موقع اخبار!
تو را از پشت شیشه می بوسیدم .همان شبها که در جماران صحبت میکردی.شب های جنگ!؟
خیلی از مستمعینت زودتر از خودت رفتند.البت یکی دو سال که فرقی نمیکند.تو هم کمی بعد رفتی با جام زهر.همیشه که زهرآنی اثر نمیکند.زهری که اثر خودش را چند ماهه نشان داد.
تو متولد سنه هزار و دویست وهشتاد ویک ومن متولد سال هزار و سیصد و شصتو سه!میدانی که چقدر فرق میکند ؟ یعنی از تعداد سالهائی که تو زیستی من تقریبا چار سال بوده ام!
من فقط خواندم که تو فرزند شهید بودی و قاتل پدرت را جلو همین مجلس شورای میدان بهارستان قصاص کردند.تا نوزده سالگی در خمین تحصیل کرده ای وهیچ وقت گرمای وجود پدرت را حس نکردی.بعد هم رفتی شهر پر ستاره خاطرات علما .بعد هم........وآخر سر بعد از آنهمه تبعید انقلاب را به نتیجه میرسانی
من اصلا تو را نمی فهمیدم.نمیدانستم تو که ای!اما تنها چیزی که در ذهنم ماند مسیح بود که دوباره بر میگشت.ولو به قائده یکروز!اتفاقا نیمه خرداد فرج شد!همه فکر میکردندتو نیمه خرداد سال چل و دو را گفته ای . خب اشتباه میکردند.هنوز هم اشتباه میکنند !باورشان نمی شود که؟!
گفتم که من از تو چیزی نمیدانم .اربعین حدیث را هم اگر میخوانم درس چند واحدی ام است. کتابهائی هم که از تو می نویسند تورا به اندازه خودتنمی شناسند.
شاید اگر اسمت را معنا کنم بتوانم تو را بشناسم.روح الله!
معنای تحت الفظی اش میشود روح خدا....لقب مسیح یکی از پیامبران بزرگ خدا که به آسمان چارم رفته وبر میگردد.
فکر میکنم خیلی باید عظمت داشته باشی که روح خدائی..!؟ من محدود کجا و مسیح کجا!
من می بایست تو را می شناختم اما نبودن تو و فاصله ها و... همه بهانه بود.من به اندازه اشتباهاتم با تو فاصله دارم. خدا از روحش در من هم دمیده بود!مگر نه؟این میتوانست مرا به تو نزدیک کند!
میتوانست مرا تو کند.......
اما؟!
کل من علیها فان ویبقی وجه ربک ذوالجلال والاکرام
برچسب ها : شهادت , ولایت ,