طبق قرار قبلی نوشته هامو به قصد تبرک با یه حدیث نبوی شروع میکنم

 

حدیث دیم:

 

للمرائی ثلاث علامات :"ینشط اذا کان عند الناس ویکسل اذا کان وحده ویحب ان یحمد فی جمیع الامور "

برای خود نما سه نشانه است :پیش روی مردم چستی کند وچون تنهاست تنبلی کند و دوست دارد همه در کارش آفرین گویند.

(تحف العقول-ص 11 سفارش پیامبر به امام علی-چاپ1373)

 

حدیث و ادبیات:

 

زاهدی مهمان پادشاهی بود چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که ارادت او بود وچون به نماز برخاستند بیش از آنکرد که عادت او تا ظن صلاحیت در حق او زیادت کنند .چون به مقام خویش آمد سفره خواست تا تناولی کند پسری صاحب فراست داشت .گفت:ای پدر باری به مجلس سلطان در طعام نخوردی.....واو گفت:در نظر ایشان چیزی نخوردم که بکار آید !پسر گفت:پس نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید!

ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی             کین ره که تو میروی به ترکستان است

                                                                                                                                 ( گلستان سعدی-ص 100- چاپ 1383)

 

 

 

رندانه:

برای بچه هائی که از شهدا می نویسند....

وقتی برای اولین بار برایش نامه نوشتم بچه بودم . خاطرم هست خیلی ها دلشان می خواست جواب نامه ای که او برایم داده بودرا بخوانند

اما ابویمان به ما یاد داده بود کاری نکنیم که حساسیت زا شود.

راست هم می گفت! ما بچه ....ها وقتی حرفی میشنویم اول نگاه میکنیم ببینیم کی حرف زده اگر خوشمان بیاید از او بعد حرفش را می خوانیم .البته بعضی از ما بچه .....هیا هم اینطوری فکر نمیکنیم.

من هم حرفش خیلی برایم جالب بود!

من برایش از شهدا نوشته بودم و او پاسخ داده بود:

به نظرت آیا وقتی بزرگتر شوی باز هم از رفقای من می نویسی؟

آیا با ظهور عشق های مجازی آنها را فراموش نمیکنی؟

آیا این محبتی که برای رفقای من خرج میکنی به خاطر تنهائی خودت نیست ؟

و دیگر اینکه تو باید یکی مثل اینها بسازی وتحویل بدی ....

و..... بقیه حرفهایش مال خودمه . حیفم میاد بعد از این همه راز نگه داری خرجشون کنم!....

اما می خواستم به اون مجاهدی که اینو برام نوشته بود و احتمالا وب منو میخونه بگم:

از اون روز گرم تیرماه چند سالی میگذره .من در دلمو بروی اغیار بستم...یه قفل بزرگ هم زدم به درش تا هر ناکسی راه نیفته بیاد تو.القلب حرم الله آره..اماچون خودمو منتسب به خدا ودار ودست اش میدونستم هر کسی رو راه ندادم...

راستی مرد بزرگ هنوز دلم به رفقای تو خوشه....

هنوز هر وقت خسته میشم بر میگردم ومیخونم:

......

............نه!نمیخونم .

کل من علیها فان ویبقی وجه ربک ذولجلال والاکرام.

مهدیا –بهار 85






برچسب ها : شهادت  , دفاع مقدس  ,