سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره
منوی اصلی
آرشیو مطالب
صفحات اختصاصی
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
ابر برچسب ها
آمار و اطلاعات

بازدید امروز : 113
بازدید دیروز : 49
کل بازدید : 226969
تعداد کل یاد داشت ها : 63
آخرین بازدید : 103/9/3    ساعت : 3:45 ع
با تشکر فراوان از پایگاه جامع عاشورا Ashoora.ir

یک سلام غریبانه .

همراه با یک لبخند صمیمانه .با یک دوستت دارم صادقانه .

سلامی با عطر پیراهن حاج همت  ...لبخندی به رنگ تبسم مهدی زین الدین و صداقتی شبیه چشم های بچه های لشکر سی ویک عاشورا .

بیا با هم کتاب فتح خونمان را باز کنیم و پشت سر آقا مرتضی راه بیفتیم .دلم برای کربلا بد جوری تنگه حسسسسسسسسین.

 

السلام علیک یا ابا عبدالله .

یادت هست کوچه های لهوف سید ابن طاووس ؟

آن گذر که تورا دیدم ؟

با آقا مرتضی ایستاده بودی .یک آقا مرتضای خاکستری که رویش مهر کتابخانه مسجد خورده بود .

همه چیز از همان لهوف مقدس شروع شد .

جالب این بود که تقدسش را کمتر کسی فهمید .حتی خودمان هم یادمان رفت کجا ها رفته بودیم ....

گذر مسلم .ودوراهی حر.

بن بست عمر سعد و کوچه بی انتهای علی اصغر.......

انگار تنم داغ شده .نمیدانم امشب چرا اینقدر هوا آفتابیست .بوی باروتهای بهشتی همه جا را پر کرده .

امشب عشق ، معبر دلم را فتح میکند . زیر نور منورهای سال شصت وسه تماشا کن .

لهوف سید ابن طاووس نه ..منظورم فتح خون آقا مرتضی بود .......فتح خون آقا مرتضی را که میخوانیم  میرسیم به این فرازش :

و هیچ کس را تا به بلای کربلا نیازموده اند از دنیا نخواهند برد .....

بر گردیم به کو چه های لهوف .الان در کدام کوچه ایم؟

اینجا حومه کربلاست .باید تا شهر محرم برویم و خیابان عاشورا را پیدا کنیم . 






برچسب ها : شهادت  ,
      

 

حدیث چندم 


در اخرالزمان از اسلام جز نامی باقی نخواهد ماند ....پس از من امتم به هفتادو دو فرقه تقسیم خواهند شد که از میان آنها جز یک گروه نجات پیدا نخواهند کرد .(فرقه ناجیه سلطان الواعظین شیرازی)


داستان کوتاه بی داستان کوتاه

 

کاش کاش کاش

انگار اون روی سگم داره می آد بالا....

بدبختی اینجاست که با این تاسف خوردنا چیزیو نمیشه حل کرد.تا می آیم اراده کنم پستم میخور به فراموشی

با خودم عهد می بندم دیگه بدبین نباشم .

تو اتوبوس  میرم کنار دست یارو مینشینم که مثل زنا خودشو سا خته.تا من میشینم  گور به گوری میره رد کارش .

ببینم شما اگر بودی چی فکر میکردی؟

از بوق ....تا شب بیستا از این رفتارا میبینی ....

بازم میگه بد بین نباش .

گفتن بقیشو نگو خوبیت نداره اما میگم :خیر سرمون ما سنگ خدا و مذهبو میزنیم به سینه صاب مردمون .

اما از جامعه دینی جز تکثر گرائی اخلاقی و فرهنگی چیزی نفهمیدیم .( اینائی که گفتم یعنی چی؟)همه چیز دیدیم الا وحدت .مشکل من اینه که میخوام خوب باشم اما نمیتونم . کسی هم کمکم نمیکنه .

فکر میکنم هر کی برای خودش از خدا پیغمبر یه برداشتی کرده و رفته .

گور بابای نامردای آخرالزمون .

تو این دنیای وا نفسا فلسفه به چه دردم میخوره؟خدا رو بلتم ثابت  کنم اما چه فایده  وقتی عشق نباشه؟

منم میتونم مثل این عشقیا چارتا حرف قشنگ بزنمو بگم خدا ال  خدا بل

اما اون یارو فقط خودش با اون خداش عشق میکنه فکر میکنه بقیه هم باید حال کنن.

بعضی ها هم زیادی احساس میکنن با خدا فامیلن .بقیه رو فقط تکفیر میکنن . کافیه یه حرفی رو بشنون که بشه خلافشو ثابت کرد .

اگه بگی دلم برای آسمون تنگه ....میگه :بدبخت آسمون خورشید داره ....

خلاصه اینقدر بعضیا سوفیست  شدن که نمیشه باور کرد با خدا رفیقن ...

راستش حالم از محبت های اخرالزمونی هم بد میشه....

گور بابای محبتای تو خالی  تاریخ مصرف دار .

آخ که چقدر دلم برای ده کوره های پائین شهر تنگ شده .اونجا اولین جائیه که صدای اذون در می آد .

اونم چه اذونی .پخش مستقیم و با اخلاص .

مثل اینکه فایده نداره ...

دیگه دارم آسمون ریسمون می بافم .

بابا خدا دلم برات تنگه .دلم برای صداقتت .........برای عشقت ......برای محبتت تنگه .اصلا به من چه که مردم چرا  فرقه فرقه شدن .من فقط تو رو میخوام .گور بابای......

بی خیال رفیق .

بی خیال هر چی لاف اومدیم .

دست ما روهم بگیر .

منتظرم یه سر بیا . نیومدی پیغوم بفرست .

یاعلی

جوون گور به گور شده آخرالزمون

 

 

 






برچسب ها : شهادت  ,
      
<   <<   21   22   23   24   25   >>   >